تخته سیاه

تخته سیاه

داستان
تخته سیاه

تخته سیاه

داستان

انگشت های شکسته

تو را به معبد هندوها قسم

تو را به چشمهای خمار راننده تاکسی

تو را به موهای درهم‌ات

تو را به خانه های اجاره‌ای

تو را به هر چه هست و هر چه نیست

تو را به پیاده‌روی خانواده قسم

تو را به جنگ

تو را به مهاجران فراری قسم

تو را به وقت های تلف شده 

تو را به دستی که دراز می‌شود

حوصله‌ام سر رفته ...